‌‌⚘﷽⚘ ‌ ‌ برادر محمود رضا میگفت مشتی بود. سنگ تمام میگذاشت او میگفت بارها شده بود که دیر وقت یا به نابهنگام مهمانش شده بودم . یک روز قرار گزاشتیم ؛ بعد از تمام شدن کارش آمد بدنبالم رفتیم خانه شان در بین راه چند بار نگه داشت ‌و میوه و آبمیوه خرید ‌ به محل که رسیدیم نگه داشت ‌ و پیاده شد برود گوشت بخرد گفتم ‌ ول کن این آخر شبی گفت ‌ من کباب بخور هستم . ‌ اهل تجملات نبود ‌ولی برای مهمان سنگ تمام میگذاشت. ‌ آسمانی شدنت مبارک