🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
کتاب عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت سی و هشتم راوی : دوستان شهید بارها باخودم ف
کتاب عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت سی و نهم ( ادامه قسمت قبل ) احمداقا به عنوان یک عارف عاقل، به تمام وظایف زندگی توجه داشت. درس، کار، ورزش، نظافت، ارتباط با مردم، تحلیل سیاسی و اجتماعی و... این ها باعث شد که از او یک الگوی مثال زدنی ساخته شود‌. هنوز خاطره‌ی کارهای او در ذهن بچه‌های محل باقی مانده. زمانی که با آن ها فوتبال بازی می کرد. درآبدار خانه‌ی مسجد برای مردم چای می ریخت و.... شناخت صحیح احمداقا از زندگی و بندگی، او را به اوج قله‌ های عبودیت رساند. او در سنین جوانی مانند یک مرد دنیا دیده با وقایع برخورد می کرد‌ حقیقت اعمال را می دید و... یک بار با ایشان به روستای آینه ورزان رفتیم.بعد از کمی تفریح و بازی، نشسته بودیم کنار هم. یک زنبور دور صورت من می چرخید. با ناراحتی و عصبانیت تلاش می کردم که او را دور کنم. اما احمداقا که کنار من بود بی توجه به آن زنبور به کارهای من نگاه می کرد‌. بعد لبخندی زد و گفت: یقین داشته باش! بعد که تعجب من را دید ادامه داد:یقین داشته باش که هیچ حیوان گزنده‌ای بنده‌ی مؤمن خدا را اذیت نمی کند‌. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم