رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 _سلاااام زن عمو جونم😍 _سلام به روی ماهت دخترم❤️ +چطورین همه خوبن؟ فاطمه خوبه؟ عموجون خوبه؟ ☺️ _آره خوبن خداروشکر سلام دارن خدمتت شما چطورین؟ 🍃 +ماهم خوبیم خداروشکر💐 زن عموجون دلم براتون تنگ شده😢خیلی وقته شما و عمو احمد رو ندیدم😔 _فردا صبح پاشو بیا خونمون احمد خونس منم هستم البته اگه افتخار بدی😁 +نه مزاحم نمیشم 😌 _از کی تاحالا اینقدر تعارفی شدی؟ تو از بچگی همینجا بودی نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ پاشو بیا ناهارم باید بمونی 😊 +همیشه به من لطف داشتین زن عمو 😉باشه چشم میام 🙂 (به کل یادم رفت برای چی زنگ زده بودم😅) +زن عمو میخوام بهتون یک مطلب مهم رو بگم😍🙄 _جانم دخترم بگو 💛 +زن عمو منو که میشناسی دوست ندارم حاشیه برم برای همین یک راست میرم سراغ اصل مطلب _راحت باش دخترم بگو عزیزم❣ +زن عمو جون ازتون میخوام با فاطمه حرف بزنید ببینید میخواد ازدواج کنه؟ 🙄 _چیی😲ازدواج؟ 😯 +زن عمو محمدحسین مارو به غلامی قبول میکنید؟ 😋🤩😁😄 _دخترم عممم وای شوکه شدم عزیزم اینجور حرفارو لاعقل یکم حاشیه برو 😂 باشه با احمد و فاطمه حرف میزنم بهت خبر میدم +زن عمو همین الان لطفا حرف بزنید من صبح بیام ازتون جواب میخوام هاا گفته باشم😂 _چشم عزیزم، امر دیگه ای نداری؟ 🤦‍♀ +نه قربونتون برم 😍خدانگهدار❤️ _خداحافظت باشه عزیز دلم 🌺 وای قلبم اومد تو دهنم😂 آخيش گفتم هوووف 😉😄 _داداااااشی😂 +جونم جونم بگو چی گفت😰 _اخ اخ زن ذلیل🤣😂 +عه آبجی جان اذیت نکن دیگه 😐 _گفت حرف میزنه و من فردا صبح میرم خونشون واسه ناهارم میمونم چون دلشون برام تنگ شده☺️😉😛زورت بیاد😛😛😛😛 +بچه ی بی ادب واسه بزرگتر زبون در میاری؟ 😠😂😂 _بله😛😛😛😛 .ای بابا باز شروع کرد به قلقلک🤦‍♀😂 نقطه ضعف پیدا کرده🤦‍♀🤦‍♀😂 بعد از کلی خنده گرفتم خوابیدم چون صبح باید میرفتم خونه عمو جون😍🌸 خداکنه آقا امیرعلی اونجا نباشه😒😒چون میخوام راحت باشم ولی احتمال زیاد نباشه😁 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️