⚘شهید‌محمود رضا بیضایی⚘
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت چهل و دوم🌱 | درخدمت مستضعفان | میدان انقلاب،سرخیابان کارگرجنوبی باهم قرار
📚 قسمت چهل و سوم🌱 | همه فن حریف | آن روز که با بچه‌های بسیج محلشان رفتیم پادگان،اسلحه ی ام ۱۶ و کلاشنیکف را تدریس کرد.بعد از کلاس از من پرسید:((تدریسم چطور بود؟))گفتم:((خیلی تُپق زدی.روان صحبت نمی‌کنی.)) گفت:((باورت می شود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسیِ این چیزهایی را که همیشه به عربی می گویم پیدا نمی کردم بگویم.)) گفتم:((مگر به عربی تدریس می‌کنی؟)) گفت:((حاج قاسم گفته هرکس مترجم با خودش می‌بَرَد سر کلاس،اصلاً کلاس نرود.)) با نیروهای مقاومت کار کرده بود و کمی هم از یکی از دوستان خوزستانی اش که عربی تدریس می‌کرد، یاد گرفته بود. عربی محاوره ای را خوب صحبت می‌کرد و می‌فهمید.در ایام ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۱ قسمت‌هایی از یک سریال را که تلویزیون الشرقیه ی عراق پخش میکرد می دیدم.چون در سریال به عربی محلی تکلم می‌کردند،خیلی چیزها را نمی فهمیدم. چند قسمت از این سریال را ضبط کرده بودم. یک بار که در همان ایام آمده بود تبریز،سریال را گذاشتم و از او خواستم برایم ترجمه کند.چند دقیقه از سریال را ترجمه کرد و آن روز چندتا اصطلاح عربی محلی هم از محمودرضا یاد گرفتم. ♥️|@mahmoodreza_beizayi