داستان«اربعین»
#قسمت_دوازدهم 🎬:
مرتضی گلویی صاف کرد و ادامه داد: اربعین درحقیقت اتفاقی که داره رقم میزنه اینه که ما داریم عنصرسود محوری کوتاه مدت را از درحقیقت به عنوان عنصر تنظیم گر روابط میان افراد خارج میکنیم و به جاش اعتقاد
به ماوراء و اعتقاد به توحید رو درمیان قرارمیدیم .
اما فضای غربی مبناهاش چیز دیگه ایست و بیشتر بر پایهٔ رقابت استوار هست یعنی مجبورن رقابت کنن و اون کسی که قوی تره زنده بمونه بقیه ها ازبین برن و برن حذف شن اما اینجا زمین تا آسمون فرق میکنه ، یه قانون نانوشته هست که میگه اقتصاد اربعین ،مبتنی برتعاون مبتنی برهمکاری اینجا مبتنی بررقابت نیست
مبتنی برقیاس نیست مبتنی بردستگیریه مبتنی برمواساته مبتنی بربه رسمیت شناختن
تفاوتهاست مبتنی بر به رسمیت شناختن هویت هاست خصوصا هویت های اصیل ، دراندیشه غربی انباشت که ارزش داره دراندیشه اسلامی انفاق هست که ارزش داره ...
حالا تو زندگی واقعی اگر نگاه کنیم ،همین کسی که داره اینجا بی چشمداشت کار میکنه ، اونجا برای بدست آوردن پول بیشتر دست به هرکاری میزنه ، اما اقتصاد و اندیشه درست و شیعی همون هست تو اربعین جاریست و اربعین به ما نشان میده که این اقتصاد که مبنی بر تعاون و ایثار هست قابل اجراست،اصلا دادا بزار لپ کلام را بهت بگم،به نظر من جامعهٔ اربعین شیعی شمه ای کوچک از جامعهٔ ظهور منجی آخرالزمان هست، یعنی اگر می خوای بفهمی مردم در زمان ظهور چه جوری کارها را به پیش میبرن، باید پیاده روی اربعین را نگاه کنی و عجب جامعه ای بشه اون زمان، کیف میده باشی و زندگی کنی،والله زندگی اون موقع معنا داره نه الانا...
دیوید نگاهی عمیق به مرتضی که واقعا مسائل را خوب باز مینمود، کرد و همانطور که سری تکان میداد گفت : درسته اقتصاد غرب مانند گرگ میمونه ،یا باید پاره بشی و یا پاره کنی ،اما اینجا قانونی حکمفرماست که همه چیز جامعهٔ غرب را زیر سؤال میبرد.
دیوید با گفتن این حرف سکوت اختیار کرد و همانطور که در کنار مرتضی قدم برمی داشت ، صحنه های اطرافش را در ذهن ثبت می کرد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
@bartaren
🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️