تقریب مذاهب از زبان راننده تاکسی با پیرمرد مسافر که در کنارش نشسته بود حرف می زد. صبح به خیر گفتم و نشستم. می گفت: «ما دو تا و دو تا و داریم. وقتی یک مسیحی فوت میشه، حیاط حسینیه را باز می کنند مردم ماشینهایشان را پارک کنند. وقتی مسلمان فوت میشه، حیاط کلیسا را باز می کنند تا مردم ماشین پارک کنند. یک بار لب دریا با پسرم رفته بودیم. یکی که داشت با قلاب ماهی می‌رفت به پسر هشت ساله ام گفت تو هستی یا یا ؟ بچه ام نفهمید یعنی چه. به یارو گفتم ببین من اینطوری به بچه ام یاد ندادم، اگر نمیتونی مثل انسان با بقیه برخورد کنی با بچه من حرف نزن.» ______________________ ✅ما را در ایتا، سروش، بله و تلگرام از طریق لینک زیر دنبال نمایید.👇👇👇 🆔 @basaerehoseiniyeh