✨بچه‌اش را دکترها جواب کرده بودند. همسایه‌مان بود. چندماهی از مریضی بچه‌اش می‌گذشت. هر روز او را به این دکتر و آن دکتر می برد. همه جا فقط به امید شفا و درمان می‌رفت، ولی هیچ کدام اثری نمی‌کرد. خودش هم هرروز نا امیدتر و خسته‌تر از قبل می‌شد. بچه‌ را برداشته بود و به کنار قبر همسرم و برادرش رفته بود. شمع روشن کرده بود و بچه را کنار قبر گذاشته و گفته بود: «خودتون می‌دونید که پولی ندارم، دستم هم به جایی بند نیست. هرجایی رفتم دکترا گفتن درمان نمیشه. خودتون کمکم کنید.» در خانه را که باز کردم، می‌خندید. با خوشحالی، به داخل آمد و گفت: «بچه‌ ی من رو حسن و حسین شفا دادن.» نقل از همسر شهید والامقام محمد حسین مؤدب🌷 : 1372/6/9 ↙️↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/1613365268C0868f4d580 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧