➖خاطره ای از شهید:
🌸 اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر بدر در تاریکی شب به چادرهای بچه های بسیجی سر می زد و آن ها را نظافت می کرد.
☘️ از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشگر بدر می آمد، نمی توانست تشخیص بدهد فرماندهی این لشگر کیست؟
🌼 یک بار یکی از بچه ها که اسماعیل را نمی شناخت و فکر می کرد نیروی خدماتی است گفت:
🌿 چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟
🌴 و او جواب داده بود به روی چشم امشب می آیم!!