🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
‍ 🔹«مرضیه بدیحی»، همسر شهید مدافع حرم: «خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچه‌ی م
❣صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا ورحمت الله و برکاته بعددعلمه 🕊 . یکی از رفقای سید مجتبی نقل می کند که: 👈انگشتر عقیقی داشت که خیلی آن را دوست داشت، روزی هنگام استحمام تشت آبی را به شوخی به رویش ریختم اما او به شدت ناراحت شد چون با ریختن آب انگشتری که خیلی دوستش داشت را آب برد... ودیگر دستش به انگشترش نمی رسید. 😔 خیلی ناراحت شد دلیلش را از او پرسیدم؛ گفت همسرش سید است و این انگشتر هدیه همسرش به سید مجتبی بوده است و دوست نداشته که با گم کردن این انگشتر دل او را بشکند.... مدتی گذشت و روزی کنار هم نشسته بودیم که ناگهان چشمم به همان انگشتر افتاد که دست سید مجتبی بود زیرا گوشه ای از این انگشتر از قبل پریده بودو آنرا کاملا می‌شناختیم پس مطمئن شدم همان انگشتر است.👌 چشمانم گرد شد و پرسیدم: سید انگشترت را که آب به داخل چاه برده بود چطور برگشت⁉️ طفره رفت و سعی کرد پاسخ ندهد، اما من او را قسم دادم و از او پرسیدم پاسخ داد: به مادرم متوسل شدم و از ایشان خواستم که مرا شرمنده همسرم نگذارد صبح که از خواب برخاستم دیدم انگشترم بر روی کتاب مفاتیح ام قرار دارد😭😭😭