▪️۲۸ شهریور ۱۳۸۳ - سالروز درگذشت ابوالفضل سپهر، شاعری که از فراق شهدا دق کرد!! ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 خاطره ای از شاعر حزب اللهی، ابوالفضل سپهر👇👇 یتیم بزرگ شده بود، وضع مالی خوبی نداشتند. با وجودی که مریضی سختی داشت، سخت کار می کرد تا خرج زندگی خانواده رو تامین کنه. به کمک دوستان، یک بقالی راه انداخت توی نازی آباد در جنوب تهران. چند ماه بیشتر نکشید که مغازه ورشکست شد و تعطیل. کاسب نبود. اصلا کاسبی بلد نبود. تا یک مشتری می گفت: ببخشید 100 گرم از اون برنج ارزونتون بده. یک کیلو برنج اعلا می کشید میذاشت جلوش، و همون پول صد گرم برنج ارزون رو می گرفت. قرار بود 20 هزار تومن خواروبار بذاره توی جعبه و بفرسته برای یک خانواده بی بضاعت. جعبه بزرگ تر آورد و شروع کرد پر کردن. بهش گفتند: "این مقداری که تو گذاشتی بالای 50 هزار تومنه." مثل همیشه خندید و گفت: "نه بابا حالا خیلی مونده تا 20 تومن بشه. جای دوری نمیره" مادرش در بیمارستان عمل جراحی شده بود. بچه ها کمک کردند و 600 هزار تومان جور کردند. بهش دادند تا مادرش را از بیمارستان ترخیص کند. در محل که دیدش، گفت: مادرت رو آوردی خونه؟ گفت نه. وقتی پرسید چرا؟ گفت: پول نداشتم. - مگه 600 تومن بیشتر می شد؟ - نه کافی بود ولی آخه ... - آخه چی؟ اصلا پول رو بردی بدی بیمارستان؟ - نه نبردم. - ازت دزدیدند؟ - نه - گم کردی؟ - نه بابا. - پس چه بلایی سر پول آوردی؟ یه جانبازی برای اجاره خونش پول پیش نداشت بده، منم چند وقت پیش بهش قول داده بودم براش ردیف کنم. رفتم پول رو دادم به اون. دیدم اون واجب تره. هر وقت می رفت بهشت زهرا (س)، می گفت: من که لیاقت جبهه و شهادت نداشتم، یعنی می شه منو وسط شهدای گمنام دفن کنند؟ وقتی "ابوالفضل سپهر" بر اثر دیابت و مریضی کلیه و ... در بیمارستان فوت کرد، نوشتند: "شاعر اتل متل فوت کرد ..." اصلا معلوم نشد چطوری پس از مراسم تشییع باشکوه که اکثرشان رزمندگان و جانبازان بودند، پیکرش رفت طرف قطعه شهدای گمنام و وسط آنها دفن شد. (راوی: حمید داودآبادی) ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄