(۳۳) 🔵 محمدامین از يک دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي جهاد به سوريه رفت. محمدامین 22 سال بيشتر سن نداشت، اما پايه 10 درس حوزوي و سطح 3 و ترم 6 رشته فلسفه بود. به زبان انگليسي و عربي تسلط داشت. 🔷عید نوروز سخنرانی آقا را گوش می‌دادیم. دیدیم محمدامین دستانش را بر روی صورتش گذاشته و آرام‌آرام گریه می‌کند. گریه‌ای که معلوم است از روی بغض و نمی‌تواند کنترلش کند. خواهرش گفت: چرا گریه می‌کنی امین؟ گفت: انقلاب دارد چهل‌ساله می‌شود آن‌وقت هنوز ما حزب‌اللهی ننشستیم دورهم یک گفتمان واحد درست کنیم که به دردِ جامعه بخورد. تا آقا نخواهد این مسائل سطحی و پیش‌پاافتاده را تبیین کند. اینها وظیفه آقا نیست. آقا این‌قدر کار دارد نباید جورِ کم‌کاری ما را بکشد. 🔶مادر شهید: وقتي مي‌رفت گفتم: امين خيلي خوشگل شدي نكند شهيد شوي؟امين شهيد شو اما اسير نشو من اسارتت را نمي‌خواهم. گفت: مامان شيعيان امام علي (ع) اسير نمي‌شوند. ♦️این اولین بار نبود که محمدامین به سوریه رفت، ماه رمضان و زمستان سال قبل و بهار امسال به سوریه رفته بود و این بار که می‌خواست به سوریه برود به او گفتم: بمان؛ اما او گفت: حرمین شرفین درخطر است، دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمی‌کنند، مامان! عمه سادات درخطر است، چگونه از رفتن من ممانعت می‌کنی، آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با همین حرف‌ها امام حسین (ع) را تنها گذاشتند. تولد: ۱ مهر ۱۳۷۳ بابلسر شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ منطقه حلب سوریه https://eitaa.com/nokhbeganejavan