وعده صادق امام.... سه سال پیش بود در حرم امام رضا وقتی سید ابراهیم گزارش وضعیت دولت قبل رو شنید دستی به محاسنش کشید و گفت این ها را به مردم نگویید. هم ناراحت می‌شوند و هم ناامید. بچه های اقتصادی معترض شدند که آخر نمی‌شود. چطور میشه نگفت؟ دولت قبل طوری برنامه‌ریزی کرده که خزانه خالی است. بدهکار ترین دولت تاریخ ایران را تحویل داده است. قطعی آب و برق و تورم و ورشکستگی یک به یک صنایع و.... سید ابراهیم گفت دل مردم را خالی نکنید. ما کارمان را با توسل به این آقا پیش می‌بریم. خودش یار و یاور ماست. زیر گنبد که رفت ناخودآگاه یاد تخریب ها و دروغ هایی افتاد که وقت انتخابات رقبایش کردند و گفتند. حالا او مواجه بود با حجمی از واقعیت هایی که انتشار هر کدامش آبروی آنها را می‌برد. ولی باید صبر می‌کرد. از بالا سر حضرت که بیرون می آمد چشمش افتاد به تابلوی سبز رنگی که سخن امام روی آن بود. سرآمد طاعت الله صبر و رضاست. ندای درونش گفت یا امام رضا مرا در این مسیر یاری کن. قبل پرواز یکی از بچه‌ها داشت با استاندارد آذربایجان صحبت می‌کرد. از تسویه بدهی ۵۵۰ هزار میلیاردی دولت قبل تا راه اندازی ۸ هزار واحد صنعتی و افزایش ۲۲ درصدی صادرات نفت و... لحظاتی بعد صدای ملخ هلیکوپتر بلند شد. امیر عبداللهیان برای اینکه صدایش به سید ابراهیم برسد مجبور بود داد بزند. امیر گفت بعد از عملیات وعده صادق رفتار خیلی از کشور ها فرق کرده است. دهها پیام محرمانه فرستادن برای تجدید نظر در روابطشان. خیلی ها دست دوستی دراز کردن به ایران. امیرعبداللهیان نگاهش را به سمت آقای آل هاشم کرد و گفت اینها همه از برکت سردار سلیمانی است. آقای آل هاشم بلند گفت اینها برکت شهید سلیمانی است که شهید سلیمانی اثر و برکتش در کشور و نظام، بیشتر از سردار سلیمانی است. سید ابراهیم عمامه اش را برداشت. چیزی به ولادت نمانده بود. قولی که از شهید سلیمانی گرفته بود که برای شهادتش دعا کنند به یاد آورد‌. چشمهایش را بست و گفت یا امام رضا برکت شهید رئیسی برای کشور بیشتر از برکت رئیس جمهور رئیسی بیشتر نیست؟ آقای استاندار داشت از پوشش جنگل‌های وزرقان به امیرعبداللهیان توضیح می‌داد. جنگل های اینجا بلوط است و افرا و پوشش گیاهی مختلف مثل نسترن وحشی. سید ابراهیم چشمانش را روی هم گذاشته بود. ابری سفید همه جا را گرفته بود. دل سید ابراهیم گرفته تر از هوا بود، دنبال براتی از حق، قرآن کوچکش را از جیب لباده بیرون آورد. بسم الله کرد و قرآن را باز کرد: سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ؛ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ؛ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ شب ولادت کاش حرم بودم، قطرات اشک از گونه های سید ابراهیم بر روی محاسنش جاری شد. امیرعبداللهیان از کمک خلبان پرسید کجا هستیم؟ کمک خلبان بلند جواب داده نزدیک قله ایم. ابر‌ سفید و مه هوای داخل هلیکوپتر را گرفته بود و چشم چشم را نمیدید. صدای‌ برخورد هلیکوپتر بلند شد. این شهید سلیمانی بود در رکاب امام رضا آمده بود. سید ابراهیم نگاهش محو امام رضا بود و پرسید آقا شما چرا؟ من باید امشب حرم میبودم. آقا لبخندی زدند و گفتند وعده ما به مرد سلمانی نیشابور را که خودت نقل میکردی روی منبر، هر کس به زیارت من بیاید چندجا به زیارتش می‌آیم‌. این اولینش هست سید ابراهیم. شهید سلیمانی زیر لب می‌خواند؛ قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ای آتش بر ابراهیم سرد و سالم باش. بوی نسترن همه جا را گرفته بود. ❤️ تقدیم به روح ملکوتی شهید رئیسی به امید اینکه امشب نزد ارباب دعاگوی ما هم باشد🤲 نویسنده و فعال فرهنگی محمد نجفعلی زاده ایتا eitaa.com/basir_v