تو دوران نوجووانی نمازو با سرعت ×32 میخوندم قامت نبسته سر از سجده برمیداشتم خیلی تند و سریع. مادرم وقتی تذکر میداد که بچه این چه نمازی آخه؟ بهش میگفتم : مگه برای تو میخونم؟! همون ایام یک شب در عالم رویا دیدم روحم از بدنم خارج شد ،یکی اومد پیشم و بهم گفت اینجا اولین چیزی که مورد سوال قرار میگیره نمازه، بریم نمازتو ببینیم. به چشم بهم زدنی خودم رو سر نماز دیدم به همه چی شبیه بود الا نماز! خیلییییییی تند بود و هیچی مشخص نبود. فهمیدم این نماز بدرد نمیخوره اما انکار کردمو گفتم این من نیستم این شبیه منه، من اینجوری نمیخوندم بهم گفتن اینجا جای انکار نیست اعضا و جوارحت میتونن علیه ت شهادت بدن. اونجا وقتی دیدم هیچ راه درویی نیست خیلی حس بدی داشتم. تو این پست سعی کردم اون حس رو با صدای عذاب به شما منتقل کنم همین که یک نفر هم بخودش بیاد برای من کافیه. البته مراد من از بازنشر این پست یادآوری بخودمه مخصوصا زمانی که عجله دارم و میخوام از سرو ته نماز بزنم.