هفته پیش همین موقع دل تو دلمون نبود😔 هرساعتی که میگذشت نگرانی ما بیشتر میشد. تیر خلاص وقتی به قلبمون خورد که ساعت هفت و پنجاه دقیقه صبح یکدفعه از صدا و سیما قرآن پخش شد💔 بند دلمون پاره شد مات و مبهوت خیره شدیم به تلویزیون انگار نمیخواستیم باور کنیم هنوز هم بعد از گذشت یک هفته باورش سخته، سخت و تلخ. تلخی خبر مچاله مون کرده بود که یکدفعه گوشی مادرم زنگ خورد جواب داد : صدای هق هق گریه ی مادر بزرگم ،بغض مارو به اشک و گریه تبدیل کرد. میگفت: دیشب اینجا بارون شدید اومد ، رفتم زیر بارون چون شنیدم زیر بارون دعا مستجابه، گریه م گرفت گفتم خدا این سید و به ما برگردون💔 اگر از من بپرسن میگم دعاش مستجاب شد، خدا سید برگردوند عزیز تر از قبل زنده تر از همیشه...