پست جدید چند فریم آوارگیه
خودم که خیلی دلم سوخت
چون میدونم آوارگی چقدر تلخ و دردناکه.
ایام نونهالی یا نوجوانی یادمه یک شِبهِ آوارگی رو چشیدم.
شب اول محرم بود ،(تقریبا ساعت یازده بود) یه بنده خدایی میخواست بره سمت منیریه با موتور ، عجله ای منم باهاش رفتم که برم به روضه پدر بزرگم تو منیریه برسم. خونه ما شهرریِ
من از کیانشهر راه افتادم برم سمت منیریه
نمیدونم چرا پولام جا موند تو کیانشهر!
خلاصه ما رفتیم منیریه ، اون بنده خدا رفت ،من رفتم دیدم جلسه روضه خیلی شلوغه یه دستی تکون دادم که پدربزرگم منو ببینه، خیال کردم منو دیده
نگو اون بنده خدا غرق روضه خونی بوده
و اصلا متوجه نشده. روضه رو خوند رفت: تو اتاق مداحا، من فکر کردم برمیگرده و جایی نمیره، نگو یک جلسه دیگه ای داشته و از در پشتی رفته. ساعت دو بود این جلسه تموم شد، من رفتم گفتم حاجی
پدر بزرگم کو؟ گفت تو چرا باهاش نرفتی؟
گفتم مگه رفته؟ گفت آره خوند و رفت!
گفت من میبرمت ، از اونجایی که من اصلا اهل زحمت دادن به کسی نیستم پیچوندمو گفتم زنگ زدم دارن میان!(الکی)
اون موقع اسنپ و
تپسی نبود شب دوازده به بعد هم جرات نمیکردی ماشین خیابون سوار شی!
رفتم اون دور و بر یک گشتی زدم ببینم
آژانسی چیزی هست که پیدا نکردم.
دلم نیومد زنگ بزنم بابام بیاد دنبالم
گفتم پیاده میرم.
کتمو در آوردم دستم گرفتم
کفشمم از این نوک تیز تو مخی ها بود
که چهار قدم برمیداری، هفتاد تا تاول میزنی!😂پیاده تا چیت سازی اومدم
دیدم نمیتونم قدم از قدم بردارم
کنار خیابون یه جعبه پیتزا افتاده بود که داخل مشمبا بود ، مشمبارو برداشتم کفشمو انداختم داخلش ،پا برهنه بقیه مسیر و اومدم. اونشب ته ذهنم این بود که
یا حضرت مسلم اومدم تو روضه ت شرکت کردم چقدر زود آوارگی رو چشوندی بهم!
تشنه و خستگی بهم غالب شده بود
اما چاره ای جز ادامه دادن نداشتم
تا نون ماشینی اومده بودم که پدر بزرگم زنگ زد ! امید تو حسینیه اومده بودی؟
گفتم خسته نباشی ! ندیدی مگه منو؟
گفت نه بخدا. گفت هرجا هستی همونجا بمون من جلسه م تموم شده الان میام.
خلاصه اومد مارو رسوند دم در خونه.
الان که فکرشو میکنم میبینم
من مقصدم معلوم بود
اگر یوقت خونه ای در کار نبود
کس و کاری نداشتم چکار میخواستم بکنم؟
از اون موقع تو روضه ها خیلی
رو این جمله امیرالمومنین
تاکید میکردم و میخوندم.
هذا صاحب الامر الفرید و الطرید و الشرید و الوحید.
خیلی بده با وجود اینهمه به ظاهر مرید و شیعه یکی از خصوصیات امام زمان ما آواره بودنه💔
آوارگی خیلی تلخه
و این آوارگی رو الان میشه در چهره مردم غزه دید.