در این فیلم نخست می بینیم که اسبی در گل و باتلاق گیر کرده است و قادر به حرکت نیست.
سپس سر و کله سه سوار پیدایشان می شود. اسب را می بینند و متوجه معضل او می شوند.
مدتی اسب و محیط او را وارسی می کنند. در فکر آن هستند که چگونه اسب را نجات دهند.
یکی از سواران یک مشت از گلی را که اسب در آن گیر کرده است در دستش لمس می کند که غلظت و چسبناکی آن را آزمایش کند.
بعد سواران نحوه نجات اسب را معین می کنند. تعدادی اسب به دور و بر اسب گیر کرده در گل می آورند. و این اسبان در آزادی گرد باتلاق کوچک می دوند.
وقتی که اسب در گیر می بیند که اسبان دیگر با چه ازادگی موج وار حرکت می کنند، امید در او دمیده می شود و اسب با گرفتن الهام از اسبان آزاد به خود نهیب می زند و خود با انرژی درونی خود و بدون هیچ وسیله دیگری خود را می رهاند.
ایکاش می شد این داستان واقعی و زیبا را در مردمان نیز تکرار کرد.
در ما نیرو ها راکد شده اند و نا امیدی و تنها نا امیدی موجب در ماندگی ما شده اند. اگر می توانستیم از رهایی و ازادگی الهام بگیریم، و به نیروی حبس شده در وجود ما متوسل شویم، همین موجب آزادی و رهایی ما می شد.
باتشکر از عزیز ارسال کننده