🌷″ویژه روز دختر″🌷 - رضا چی شده؟ انگاری خیلی شنگولی! از سونوگرافی برمی‌گشتیم. بنده خدا رضا خیلی برام زحمت کشید و با وجود رضا بود که حسابی خاطرم جمع بود. همینطور که پشت فرمون مشغول رانندگی بود، زیرچشمی نگاهش می‌کردم. انگار قند داشت تو دلش آب می‌شد. آب دهنشو قورت داد و گفت: - چرا نباشم؟ بهتر از این می‌خوای؟ - بهتر از چی؟ - خدا بهمون دختر داده دیگه! - آها از اون لحاظ؛ خوب پس شیرینی یادت نره! - شیرینی که چه عرض کنم. امشب خانمم می‌خواد شام بده. اینو که گفت، هردومون زدیم زیر خنده .... بعد رضا ادامه داد: - حدیث داریم خونه‌ای که توش دختر باشه، روزی ۱۲ بار از آسمون براش رحمت می‌باره! به خونه که رسیدیم، آقای ربیعی رو دیدم که همراه خانمش از در خونه بیرون اومد. همسایه دیوار به دیوارمون بود و کارش مشاوره بود. اومدن جلو و با ما سلام و علیک کردن. ذوق زدگی من و رضا باعث شد کنجکاو بشن و خلاصه موضوع رو فهمیدن. آقای ربیعی وقتی فهمید بچه‌مون دختره، گفت: - یه چیزو خیلی باید جدی بگیرید. اونم اینه که روش تربیت دختر با پسر فرق داره و باید خیلی مراقب باشید و سعی کنید دخترو به روش مناسب خودش تربیت کنید. رضا پرسید: - مثلاً چه فرقهایی داره؟ - خیلی فرق‌ها. دامنه این بحث خیلی مفصله. اما مهمترینش اینه که دخترها دوست دارن تکیه‌گاه داشته باشن و اگه با تکیه‌گاه بودنمون اونها رو مورد توجه قرار دادیم، احساس شخصیت می‌کنن؛ بر خلاف پسرها که باید بذاریم رو پای خودشون وایسن تا احساس شخصیت کنن. وقتی صحبتهای آقای ربیعی رو شنیدم، این موضوع برام جلب توجه کرد که راز اینکه با وجود رضا اینقدر احساس خاطرجمعی می‌کنم و بعضی وقتا بیشتر از همیشه بهش علاقمند میشم چیه؟ اینجا بود که بیشتر از همیشه به وجود رضا افتخار کردم و به زن بودن خودم بالیدم! س ح‌ز