اما در طول سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی ماسونها و دوستان ایشان کوشیدند تا اصول موضوعه "گفتمان لیبرال سرمایهداری "را از دل اسلام استخراج و استنتاج کنند و التقاطی از تئوریهای ماسونی با مستندات دینی بیافرینند تا تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک خود را به نام "اصلاحطلبی دینی" پیش ببرند.
به روایت یکی از تئوریسین های التقاط: «هیچ گفتمانی در ایران بدون اتکاء به ادبیات دینی رشد نخواهد کرد و حتی لائیکها نیز برای گسترش آراء خود راهی جز استفاده از ادبیات مذهبی ندارند».
تلاش برای نفوذ در دیگر كانونهای صوفیه، بویژه " نوربخشیه و نعمت اللهی گنابادی " از سوی فراماسونرها به نتیجه رسید كه در این زمان قابل لمس است.
این همان نقشه راهی است که میرزا ملکم خان نیز بر آن تاکید داشت.
راهبرد همیشگی فراماسون ها
فراماسونی همیشه کوشیده است اقلیت های مذهبی را تحریک کند تا در جوامع مختلف مسأله و تفرقه ایجاد نماید.حکومتهای استعماری انگلیس سعی بر این داشتند عوامل خود را به صورت مجریان صدیقی در پست های حساس قرار بدهند و گاهی هم ایشان را دربرنامه ای چندین ده ساله در چهره" مردان ملی" ذخیره نمایند.
سیاست فراماسونری هیچ گاه در مورد ایران نقش نیکخواهانه و اصلاح طلبانه نداشته بلکه فریب و تزویر، اساس کار بوده تا مردم را در عقب ماندگی و بی خبری نگه داشته و میوه ناآگاهی و کج فهمی در ملل را بچینند. بسیاری از ایرانیان که از همان دوران قاجار به انگلستان وارد شدند و آموزش های ماسونی یافتند و در جهت مخالف خواست توده های مردم قرار گرفتند. فراماسونری در ایران از تشکل های ذینفوذ و پیچیدهای بوده که در مسیر اغراض و اهداف استعمار و امپریالیسم طی مسیر نموده و در مقاطعی نیز بر نهادهای سیاسی و مراکز مطبوعاتی و فرهنگی و هنری ایران سلطه تام و تمام داشته است.
فرقه سازی و نیز بازسازی فرقههایی چون اسماعیلیه در دستور كار دشمنان مرجعیت شیعی قرار داشت، تقویت سلسلهی دراویش نیز می توانست مكمل این برنامه باشد.
تشکلها و جریان ها و مطبوعات و افراد وابسته به فراماسونری یا متمایل به آن از لحاظ فکری تلاش کرده و می کنند در هیأتی کاملاً نهان مروّج ایده ها و شعارهای لیبرالی و بازگشت سلطهی سرمایه داری در ایران پس از انقلاب باشند.(1)
پیوند فراماسونرها با دراویش
جریان های ماسونی و شبه روشنفكر وابسته به غرب كه برای محدود كردن نهاد مرجعیت و روحانیت در كشور شكل گرفته، در طول تاریخ، از حلقههای دراویش و خانقاه به عنوان یكی از نهادهای اجتماعی كه میتواند موازی با نهاد مرجعیت فعال شود، بهره جسته است.
در حالی كه در گذشته، فرقه سازی و نیز بازسازی فرقههایی چون اسماعیلیه در دستور كار دشمنان مرجعیت شیعی قرار داشت، تقویت سلسله های دراویش نیز می توانست مكمل این برنامه باشد. البته صوفیه ایران در سده های اخیر پیوندی جدی با تشیع داشتند، اما در دهههای اخیر كه امواج مدرنیزاسیون برای اصلاح هویت اسلامی مردم هجمه ای وسیع را طراحی و اجرا نموده اند، امتناع از نهاد مرجعیت در حلقه های دراویش شدت یافت. این امتناع، از خانقاه " ظهیرالدوله" كه محفلی پوششی برای یك " لژ فراماسونری " به نام " انجمن اخوت " بود، اداره میشد.
تلاش برای نفوذ در دیگر كانونهای صوفیه، بویژه " نوربخشیه و نعمت اللهی گنابادی " از سوی فراماسونرها به نتیجه رسید كه در این زمان قابل لمس است.
"تابنده"، مهره ممزوج از فراماسون و درویشی
نور علی تابنده فرزند محمد حسن تابنده صالح علیشاه، قطب دراویش گنابادی بوده که به عنوان قطب سی و نهم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی است. اوتحصیلات خود را با دریافت دكترای حقوق درخارج از كشور به پایان رساند و پس از بازگشت به كشور، گرایش شدید روشنفکری پیدا كرده وبا تفكرات لیبرالی به عضویت تشكیلات "جبهه ملی" (كه به دلیل مخالفت صریح با لایحه قصاص، توسط امام خمینی (ره) حكم به ارتداد آنها صادر شد) می شود.
چون گرایشات روشنفكری او، از طرف خانواده اش به نوعی مخالفت با رژیم شاه تعبیر می شد، مورد مخالفت خانواده تابنده و جریان تصوف كه پیوند تنگاتنگی با دربار پهلوی داشتند، واقع شد.
پس از پیروزی انقلاب، به دلیل همراهی با جبهه ملی و نهضت آزادی و تحت تأثیر تفکرات لیبرالی، با نظام اسلامی سر ستیز پیدا کرد، به طوری كه یک بار در اوایل دهه 70 دستگیر و به اتفاق بعضی از سران نهضت آزادی، مدت کوتاهی در زندان به سر برد.همچنان نور علی تا بعد از آزادی، هنوز مراحل صوفیانه را در سلسله خانوادگی خود شروع نكرده بود. زیرا به گواهی سوابق تحصیلاتی و خانوادگی و اقرار دروایش گنابادی، الان هم از سواد اولیه دینی برخوردار نیست.
@basiratemahdaviat