در باغی "چشمه‌ای"‌ بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، "تشنه‌ای" دردمند بالای دیوار "با حسرت" به آب نگاه می‌کرد. ناگهان "خشتی از دیوار کند" و در چشمه افکند. صدای آب مثل "صدای یار شیرین و زیبا" به گوشش آمد. "آب در نظرش بسیار گوارا بود." مرد آن قدر از "صدای آب" لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند. آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟! از این خشت زدن بر من "چه فایده‌ای" می‌بری؟! تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است: اول اینکه؛ شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای "موسیقی رُباب" است. نوای آن "حیات بخش" است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای "رعد و برق بهاری" برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل "هدیه برای فقیر"و است. "پیام آزادی" برای زندانی است، همچو "بوی یوسف لطیف و زیباست" که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید. فایده دوم اینکه؛ من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، "دیوار کوتاهتر می‌شود." دوستان! "خم شدن و سجده در برابر خدا نیز مثل کندن خشت است." هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، "دیوار غرور" تو کوتاهتر می‌شود و به "آب حیات و حقیقت" نزدیکتر می‌شوی. * هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند. هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد، خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد...* http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor