🌺🌿ملاقات با امام زمان🌿🌺
قسمت(١)
📌آیت الله میرزا حسن کرمانشاهی نقل کرده است
روزی در مدرسه سید نصیر الدین نشسته بودم، طلبه ای ژنده پوش و ژولیده موی مستقیم به نزد من آمد و گفت: آقای میرزا! کلید حجره شانزده را به من بده و از امروز برایم درس بگو، من بدون اختیار در برابر او تسلیم شدم، کلید آن حجره را به او واگذار کردم و تعلیم او را شروع کردم.
مدتی برای او درس گفتم، یک شب خانواده ام از کثرت مطالعه من ناراحت شد به ناراحتی او پاسخ نگفتم. ولی شب بعد هر چه دنبال کتاب خود گشتم آن را نیافتم. دو سه روزی بی مطالعه درس گفتم، یک روز طلبه تازه وارد به من پرخاش کرد که ای شیخ! چرا بی مطالعه درس می گویی؟ به او گفتم: کتابم را گم کرده ام، گفت: در محل رختخواب زیر رختخواب سوم است، از اطلاع او به داستانم شگفت زده شدم. به او گفتم: کیستی؟ گفت: کسی نیستم، گفتم: روزی که آمدی مستقیم به نزد من آمدی و نام مرا گفتی. سپس کلید حجره شانزده را که خالی بود از من خواستی و امروز دهات جای کتاب خبر می دهی و این همه بی علّت نیست داستانت را بیان کن.
گفت: طلبه ای هستم از اهالی دهات شاهرود، پدرم عالمی زاهد و خدمتگزاری با واقعیت بود، تمام امور دینی اهل ده بر عهده او بود، میل زیادی به درس خواندن من داشت، ولی من بر خلاف میل او روزگار به عیش و نوش می گذراندم. پدرم پس از........
👈
#خبرهای_کم_ولی_خاص👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor