💢 از محمدعلی فروغی: ، ملقب به ، در خاطراتش می‌نویسد: 🖊سفارت انگلستان من را خواست، رفتم، سفیر انگلیس گفت: «برو به رضاخان بگو که افلان روز در ساحل بندرعباس آماده‌ی سوار شدن به کشتی شود.» . پیغام را به رساندم. ابتدا قدری عصبانی شد و گفت: «این‌ها از من چه می‌خواهند، هر چه خواستند را انجام دادم» و بعد روی صندلی نشست و گفت: «برو از سفیر سؤال کن من تنها بروم یا با خانواده، دوم اینکه بعد از من چه کسی عهده‌دار سلطنت خواهد شد.» پس از مراجعه به سفیر انگلیسی پاسخ داد: «ابتدا تنها برود بعدا خانواده را می‌فرستیم. در مورد سلطنت پس از او، بعداً تصمیم می‌گیریم » ✴️ و اینگونه و و را به باد فنا دادند و سرانجام، رضاخان هم در وضعیت بسیار تیره وار از این دنیا رفت. 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor