احمدی:
🔸امام دلها
سفيان بن نزار میگوید: روزى بالاى سر مأمون ايستاده بودم، گفت: «مىدانيد چه كسى تشيّع را به من آموخت؟»
همه گفتند: نه! به خدا نمىدانيم، گفت: «پدرم هارون الرشيد به من آموخت»
یکی از حاضران گفت: « چگونه چنین چیزی ممکن است با اینکه پدرت افراد خاندان پیامبر را میکشت؟»
مأمون گفت: روزی پدرم موسی بن جعفر را احضار کرد و فوقالعاده به او احترام نمود و در هنگام وداع، صورت و چشمانش را بوسيد و روى به من و امين و مؤتمن كرد و گفت: همراه عمو و سرور خود برويد، ركاب مرکب او را گرفته و او را سوار كنيد و جامههايش را درست كرده، تا منزل او را بدرقه کنید!
پس از بازگشتن، وقتی مجلس خالى شد گفتم: يا اميرالمومنين! اين مرد كه بود كه تو او را تعظيم نمودى و براى او از مجلس خود برخاستى و بر صدر مجلس نشاندى؟
پدرم گفت: « اين امام و حجت خداست بر مردم و خليفه خدا ميان بندگان اوست»
گفتم: يا اميرالمومنين! اين صفتها كه گفتى همه از آن توست.
گفت: من با زور و اجبار و غلبه، در ظاهر پیشوای این جماعت هستم ولی حقیقت این است که موسی بن جعفر، امام بر حق است. سوگند به خدا او سزاوارتر از همه مردم حتی من، به مقام رسولالله است. سوگند به خدا! اگر تو که پسرم هستی در مورد سلطنت با من ستیز کنی گردنت را میزنم زیرا حکومت، پدر و مادر و فرزند نمیشناسد.
مأمون در ادامه گفت: هنگامی که پدرم هارون خواست از مدینه به مکه کوچ کند، تنها دویست دینار به وزیر خود داد و گفت: این مبلغ را به موسی بن جعفر برسان.
من برخاستم و گفتم: ای امیر! به پسران مهاجران و انصار و سایر قریشیان و بنیهاشم و افراد ناشناس به هر یک پنج هزار دینار دادی، چرا برای موسی بن جعفر مبلغ ناچیزی هدیه فرستادی؟
پدرم هارون برآشفت و گفت: ای مادر مرده! ساکت شو! اگر من بیشتر از این مبلغ به موسی بن جعفر بدهم، از خطر وجود او ایمن نخواهم بود. تهیدستی موسی بن جعفر و خاندانش برای حفظ سلامتی من و شما بهتر است تا اینکه دستش باز باشد!
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 88
@zanjani_net