🍃🌸 آن روز غروب با داود نشسته بودم و غروب خورشید را تماشا می کردیم، ناگهان داود به حرف آمد که: «به نظر تو بازهم ما طلوع آفتاب را می بینیم؟» گفتم این چه حرفی ست می زنی؟ اگر منظورت شهادت است ، من که لیاقت این حرف ها را ندارم. راستی نظر خودت چیست؟ داود درحالی که حال عجیبی داشت و به قول معروف توی خودش بود، با تبسمی سربلند کرد و گفت: «از خدا خواسته ام که دیگر طلوع آفتاب را نبینم و احساس می کنم این آخرین غروب دنیا را دارم تماشا می کنم.» اری، دلاور مرد بسیجی، مرد حماسه و عشق «داود صفری» همان شب در عملیات رمضان به خدا رسید و سراسر نور شد. 🕊🌹                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi