اریخ ۱ مهر سال ۹۳ تا همین الان رگباری و پی در پی داره هدایتم میکنه و من قشنگ دارم خدارو تو زندگی حسش میکنم. دلیل اصلی هدایت شدن منم این بود : واقعا میخواستم تغییر کنم و حرفم کشکی نبود. میرفتم کلی کتاب میخوندم و مطالعه میکردم و زندگی نامه تموم آدمای موفق رو میخوندم تا الگو بگیرم و خدا هم همیشه کمکم میکرد و همیشه آدم هایی وارد زندگیم میشدن که انگاری رسالت زندگیشون این بود که دست منو بگیرن ! تموم تلاشمو کردم که حق الناس هامو جبران کنم و تموم فیلم های پورن رو از تو سیستم و گوشی پاک کردم و هر چی عکس و خاطره از کسی نداشتم . در طول این مسیر خیلی شکست میخوردم اما پا میشدم و ادامه میدادم. میدونی چرا ؟ چون من از اون رضا بدم میومد و حال منو بهم میزد ! حاضر بودم بمیرم اما دیگه مثل اون رضا نباشم. بالای ۱۰۰۰ بار شکست خوردم…بالای ۵۰۰ بار گریه کردم…۱۰۰ بار کم آوردم و ۱۰ بار با خدا بحثم شد ولی کم کم همه چی برام تغییر کرد… این چیزی که الان میخوام بگم مربوط به تابستون سال ۹۴ میشه. یه اتفاقات عجیب در من افتاد… همه متوجه یه تغییر بزرگ در من شدن و اون نفوذ کلامم بود. اصلا حرف که میزدم همه میگفتن حرفام خیلی پخته شده . تیپم فشن بود و هنوزم تو خیابون تو چشم بودم اما کلامم نفوذ داشت. حرف که میزدم همه میگفتن : تو چرا اینجوری حرف میزنی؟ خیلی عجیب شده رفتارت… چقدر حرفات عمیقه ! حرفات به قیافت نمیخوره… حرف که میزدم توش اسم خدا بود… خدارو یه جور دیگه حس میکردم. درسته هنوزم پدر سوخته بازی داشتم اما عامل به حرفام بودم… به دانسته هام عمل میکردم. وقتی سخنرانی گوش میکردم و کتاب میخوندم هر چی یاد میگرفتم رو عمل میکردم… کم کم خدا اون خلاء هایی که بخاطرش به وجود آوردم رو با چیزای خوب پر کرد و رسما لذت های زود گذر من تبدیل به لذت های عمیق شده بود و عاشق خدا شده بودم. مدل مو و تیپمو درست کردم و دور تموم لذت های آنی و سطحی رو خط کشیدم… بابام هم بهم احترام میذاشت و دیگه تحقیرم نمیکرد. وقتی دل خدارو به دست آوردم خدا مهر منو تو دل همه گذاشت. اما این کل ماجرا نبود. قلمم نفوذ داشت. وقتی مینوشتم و میدادم کسی بخونه میگفت اصلا بهت نمیاد این چیزا… مثلا کتاب راز کنترل شهوت که جزو اولین کتابهامه انقدر دلی بود که هر کی میخوند میگفت این همون چیزیه که من دنبالشم! خیلی راحت میتونستم مطالب ناب روانشناسی رو با معارف دینی تلفیق کنم و یه راهکار خوب و کاربردی براش پیدا کنم.کسایی که کتاب های راز کنترل شهوت و بهترین نسخه خودت باش رو خوندن تایید میکنن چی میگم. در تموم این چند سال اتفاقات نبود که منو هدایت میکرد بلکه الله بود. من خیلی تو گناه بودم و کج روی هام انقدر زیاد بود که کسی جز خدا نمیتونست کمکم کنه.وقتی اون شب با اشک و گریه از ته عمق وجودم ازش خواستم دستمو بگیره خدا بهم بد و بیراه نگفت و فحشم نداد.خدا منو دعوا نکرد و نگفت برو باهات قهرم. خدا گفت بیا من خیلی وقته منتظرت بودم. میگفتم خدایا از هر کی کمک میخوام حرف از جهنم و عذاب میزنه ولی کار من از این چیزا گذشتست.کمکم کن .خدا گفت تو حرکت کن من به قدم هات برکت میدم و کمکت میکنم. منم مثل یه مرد پا شدم و شروع کردم به خودسازی . برای تک تک کار ها و عادت های بدم وقت گذاشتم و یک به یک رفتم دنبال راه درمونشون و چیزی که خیلی به من تو این مسیر کمک میکرد ایده های جدید و تاپی بود که خدا بهم الهام میکرد… خیلی خوب میتونم مشکلاتمو حل کنم. شهریور سال ۹۳ تصمیم گرفتم تموم تجربیات خودمو در مسیر خودسازی با بقیه به اشتراک بذارم و سایت چهل توبه زدم که بعد هاش داداش رضا … در کمال تعجب دیدم بازدید سایت همش داره روز به روز بیشتر میشه و از اونجایی که پست هامو با دل و صادقانه مینوشتم خیلی ها منو داداش خودشون میدونستن و بعد ها اصلا معروف شدم به داداش رضا. در طول این ۴ سال سه بار تصمیم گرفتم سایت و کانال تلگراممو پاک کنم و آخرین باری که این کارو کردم برمیگرده به آبان سال ۱۳۹۵ که یهو سایت و کانال رو کاملا پاک کردم و تصمیم نداشتم برگردم. رفتم پی کسب و کارم و برا رشد کسب و کارم کلی برنامه ریختم. اما… اتفاقی که افتاد این بود که کلی ایمیل برام میومد و از دستم همه ناراحت بودن…میگفتن چرا رفتی مارو دلسرد کردی با این کارت داداش … با اینکه واقعا قصد برگشت نداشتم اما رفتم استخاره کردم و فهمیدم انگاری یه رسالتی دارم و باید در این مسیر به خیلی ها کمک کنم… چون تجربه دارم و این تجربم به جوونای همسن خودم خیلی کمک میکنه… وقتی بعد از یه هفته برگشتم و پست تولدی دوباره گذاشتم با اینکه سایت قطع بود اما کلی نظر اومد و مشخص بود که بچه ها تو این یه هفته که سایت قطع بود اما بازم سر میزدن. بعد ها برای خودم رسالت تعریف کردم و گفتم : دلیل اصلی اومدن من به این دنیا اینه که اولا پاک باشم و دوما خیلی هارو به پاکی دعوت کنم. از اون روز به بعد موفقیت هام شروع شد. مثلا یکیش این بود که تونست