دیگر حتی سکوتت را هم دوست دارم
لابلای دستانت که گره میزنی بر ستبرِ سینه ات و خیره می شوی روبرویت را ؛ دردهای نهفته ایی خودنمایی میکند
گاهی که چشمانت را میچرخانی و در عمق نگاهت لبخند تلخی چشمک میزند؛ تمام چهارستونِ زندگی میلرزد
من در سکوتِ نگاهت؛ بارها فروریخته ام در خویش....
@bavareparvanegi