هدایت شده از خانواده با نشاط ما
یک روز مشهد با برای سوار شدن تاکسی خالی سر خیابان ایستاده بودیم، اتفاقا یک تاکسی خالی آمد و جلوی ما ایستاد، آقای مجتهدی یک نگاهی کرد بعد فرمود: خیر حواله نداریم توی این تاکسی سوار شویم، تاکسی رفت. دوباره یک تاکسی خالی دیگر آمد، به آن ایست دادم دوباره آقا فرمود: توی این هم حواله نداریم سوار شویم. من توی دلم گفتم آخر تاکسی سوار شدن هم حواله می خواهد؟! یک وقت آقای مجتهدی رویش را به من کرد و فرمود: ... بقیه ماجرا در کانال زیر سنجاق شده👇 http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944