🔹روضه مجسم ✍️مریم احمدی (خانه‌دار) ☘️از همان روز اول پیاده‌روی پاهایم تاول زده بود. نمی‌خواستم بايستم. نمی‌خواستم کاروان معطل من بشوند و توی دلشان بگویند «یه پیرزن مارو کلی عقب انداخت!» اصلاً دلم نمی‌خواست بايستم. روی ایستادن نداشتم. من با این سن، اول مسیر بریده بودم پس چه¬طور بی‌بی رقیه این مسیر را طی کرده بود؟ نزدیکی‌های کربلا دیگر بی‌تاب شدم. رفتیم یکی از چادرهای «مفرزه الطبيه» که پرستار تاول‌هایم را بترکاند. آن زمان‌ها نه دکتر بود نه پرستار. زخم‌های پای رقیه را چه کسی تیمار می‌کرد. من اشک ریختم و پرستار درحالی‌که ماتش برده بود شروع به کار کرد. می‌شنیدم که همراهانم می‌گویند: مگر با تاول‌های به این بزرگی هم می‌شود راه رفت؟ و من اشک می‌ریختم و از خودم می‌پرسیدم پوست پای رقیه چهارساله نازک‌تر نبود؟ تاول‌ها برای من، روضه مجسم بود... ┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b