بانو امین( اولین زن مجتهد ) - به بازار برو و این ترمه را بفروش - بانو این.. این خیلی ارزش دارد این یادگار جهیزیه شماست. - میدانم بفروش برایم با پولش قاطری کرایه کن باید به نجف آباد برود.... ترمه خیلی زیباست قبول دارم یادگار جهیزیه هم باشد که جای خود را دارد. اما علم آموختن و فرا گرفتن دانش برای بانو امین از همه چیز گواراتر بود بانو نصرت بیگم در دوره‌ای زندگی می کردکه قاجاری‌ها و پهلوی‌ها، به‌صورت مداوم مدل‌های فرنگیِ لباس و وسایل خانه و سبک زندگی وارد می‌کردند اما بانو با آنکه بسیار ثروتمند است، منزل و زندگی او و خانواده‌اش تغییری نمی‌کند آن‌قدر ساده و خودمانی‌است در چهل سالگی به مرحله ای می رسد که علمای طراز اول شیعه، از تسلط و رتبه علمی او متحیر می شوند و بزرگانی مانند علامه جعفری، علامه طباطبایی و شهید مطهری از ایران و بسیاری از علمای خارجی، از جمله حوزه نجف برای دیدار ایشان درخواست وقت می کنند. این بانوی دانشمند مسلمان، هم یک همسر و مادر مهربان و خوش سلیقه است و هم از نظر علمی به جایگاه شگرفی می رسد و کتاب های زیادی می نویسد ۱۵ ساله که می شود با پسرعمویش ازدواج می کند. همسرش حاج میرزا از بازرگانان سرشناس اصفهانی است اما زندگی به او بسیار سخت می گیرد و مادری می شود که داغ هفت فرزند را به چشم می بیند و تنها یک فرزند برای او می مانداین داغ های سنگین را «ابتلاء» و «آزمایش الهی» می داند  نقل شده است که دو فرزند کوچک بانو امین در دوران جنگ جهانی اول به فاصله چند روز فوت می کنند و آیت الله حاج میر سیدعلی نجف آبادی، استاد وی تصمیم می گیرد کلاس درس را برای سه روز تعطیل کند، سیده نصرت بیگم امین علت این تعطیلی کلاس را جویا می شود و استاد می گوید: «من شرمم می ‎شود که بچه تان تازه از دنیا رفته برای درس بیایم» و او پاسخ می دهد: «من پیش خدا شرمم می شود که سه روز است چیزی نخوانده‎ام. خدا یک چیزی به من داد خودش هم گرفت.» آیت الله حاج میر سید علی نجف آبادی می گوید: «من همیشه فکر می کردم حاجیه خانم بعد از مرگ فرزندان شان دست از تحصیل می کشند؛ اما دو روز بعد می دیدم ایشان افرادی را برای تحصیل پی من فرستاده اند» @becha_nejebad