🌹 دمی از پنجره ی خانه ی خود بیرون را..... ماهتاب ست که انگار نگارد را هان ! نگاهی به سوی دشت... به غرب اندوه! اشکهایی ست که سیراب کند کارون را "پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت" این چه صنعی ست که لیلی نرسد مجنون را ماهتاب ! این چه قراری ست ؛ آید؟؟ کاش بر حال خودش وا بنهی اکنون را حال ما حال غریبی ست.... تو را می خواهد چو کویری که به پهنای خودش جیحون را گرم طوافند و به خوابی آرام.... با چه رنگی بنگارم _ قلم ! _ این مضمون را سارقان نیز ز امنیت خوشند تو چه کردی که ندیدی نفسی مأمون را "گرم دیدار تو می بودم و غافل بودم" گرم کرده ست نگاهت همه ی هامون را نم نم از کوچه ی ما بوی بارد باز از پنجره خانه ی خود بیرون را..... 🌷 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━