﷽؛
✍جشن نامزدی دعوت بود، مینی ژوب پوشیده بود، اومد جوراب شلواری بپوشه ، که تو راه پاهاش لخت نباشه، مادرش جوراب شلواریشو از دستش کشید و پرت کرد اون ور آرایشگاه! و گفت:
این اُمّل بازیا چیه؟!😳😣😥
لازم نکرده جوراب شلواری بپوشی، بذار ملّت پر و پاتو ببینن یه کم حال کنن!😰😪
رو به من کرد و گفت: می بینی سمیه جون، من می خوام خوب باشم مادرم نمی گذاره!😔
ماشین دم در بوق می زد و منتظر بود و تنها عکس العمل من چهره ی ناراحتم بود..😞
چند سال گذشت؛
ملّت، دختر و بارها و بارها با اون وضع دیدن و به قول مادرش حال کردن!
از بین همون ها، یکی باهاش دوست شد و ازش خواستگاری کرد و باهاش ازدواج کرد،
دختر هر شب یه چشمش خون بود و یه چشمش اشک؛
👆 اینه سرنوشت دختری که بدنشو نمایش می ده به تصوّر اینکه اگر نده اُمّله و از روی نمایش بدنش انتخاب میشه!👇
زندگی با یک مشروب خور عیّاش که نصف زندگی شو مسته و نصف دیگرشم مشغول اُرد دادن و بدخُلقی..
#حجاب
#سمیه_طالبی_دارستانی
⏳بدون توقف
🔉
https://eitaa.com/bedonetavaghoff