☑️علی(ع) در بستر شهادت‏ 🔹امشب شب بسیار پر اضطرابی است برای‏ فرزندان علی(ع)، برای شیعیان و دوستان علی(ع). کم و بیش بسیاری فهمیده بودند که دیگر علی (ع) از این ضربت مسموم نجات پیدا نخواهد کرد. همان‏طور که شنیده‌اید علی(ع) در جنگ خندق از عمروبن عبدود یک ضربت سختی خورد که بر فرق نازنین علی(ع) فرود آمد و مقداری از فرق امام را شکافت اما به گونه‌ای نبود که خطرناک باشد. آن زخم بهبود پیدا کرد. نوشته‌اند که ضربت این لعین ازل و ابد در همان نقطه وارد شد که قبلًا ضربت عمروبن عبدود وارد شده بود. شکاف عظیمی در سر مبارک علی(ع) پیدا شد. خیلی افراد باز امیدوار بودند که علی(ع) بهبود پیدا کند. یکی از فرزندان علی(ع) ظاهراً دختر بزرگوارش‏ ام‌کلثوم، وقتی آمد عبور کند چشمش به عبدالرحمن بن ملجم افتاد، گفت‏‌ ای لعین ازل و ابد! به کوری چشم تو امیدوارم خدا پدرم را شفا عنایت کند. لبخندی زد، گفت من این شمشیر را به هزار درهم خریده‌ام، شمشیر بسیار کارآمدی است، هزار درهم داده‌ام این شمشیر را مسموم کرده‌اند. من خودم می‌دانم این ضربتی که من بر پدر تو زدم اگر آن را بر همه مردم تقسیم کنند همه مردم می‏‌میرند، خاطرت جمع باشد. این سخن تا حدود زیادی امید فرزندان علی(ع) را از علی(ع) قطع کرد. 🔹گفتند طبیب بیاورید. مردی است به نام هانی بن عمرو سَلولی. رفتند و این مرد را احضار کردند و آوردند تا معاینه کند و بلکه بتواند معالجه کند. نوشته‌اند دستور داد گوسفندی یا بزی را ذبح کردند. از ریه او رگی را بیرون کشید، آن رگ را گرماگرم در محل زخم انداخت، می‌خواست ببیند آثار این سم چقدر است یا می‌خواست بفهمد چقدر نفوذ کرده است؛ وقتی که این مرد از آزمایش طبی خودش فارغ شد سکوت اختیار کرد، حرفی نزد؛ فقط همین قدر رو کرد به امیرالمؤمنین(ع) و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین(ع)! اگر وصیتی دارید بفرمایید. اینجا بود که دیگر امید خاندان علی(ع) و امید شیعیان علی(ع) قطع شد. بعضی گفته‌اند مقاومت بدن علی(ع) در مقابل ضربت شمشیر و این مسمومیت یک امر خارق العاده است؛ علی القاعده باید علی(ع) به ضرب همان شمشیر از دنیا می‌رفت. 🔹در این لحظات آخر، علی(ع) گاهی بی‏هوش می‌شد، گاهی به هوش می‌آمد. وقتی به هوش می‌آمد باز زبان مقدسش به ذکر خدا و نصیحت و موعظه جاری بود؛ چه نصایحی، چه مواعظی، چه سخنانی! دیگر در آن وقت غیر از اولاد علی(ع) کسی کنار بستر علی(ع) حاضر نبود. ذکر مصیبت من همین یک کلمه است. اطفال علی(ع) دور بستر علی(ع) را گرفته‌اند، می‌بینند آقا گاهی صحبت می‌کند و گاهی از حال می‌رود. یک وقت صدای علی(ع) را شنیدند، مثل اینکه با کسی حرف می‌زند، با فرشتگان حرف می‌زند: ارْفَقوا مَلائِکةَ رَبّی بی‏، فرشتگان پروردگارم که برای قبض روح من آمده‌اید! با من به مدارا رفتار کنید. یکمرتبه دیدند صدای علی(ع) بلند شد: اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَریک لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ الرَّفیقُ الْاعْلی‏ الرَّفیقُ الْاعْلی‏. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 آزادی معنوی، صفحه 72 🇮🇷بدون مرز @bedonemarz @bedonemarz