بگو، مردم چه میخواهند؟
اسرائیل مرکز کفر و ظلم است و فلسطین، اوج مظلومیت یک ملت و اما انقلاب اسلامی، یک هویت کاملا مستقل که حیاتش را در مبارزه با ظالم و حمایت از مظلوم میداند. بدانید آن روز که مقاومت و مبارزه از انقلاب اسلامی گرفته شد، دیگر انقلاب، انقلاب نیست.
انقلاب برای ماندنش ملزم به مبارزه است. مبارزه با آدمخوارها، مبارزه با خوکصفتها، مبارزه با لاشخورها. هزینهی مبارزه و مقاومت هم خیلی کمتر از سازش و وادادگی است. ببینید آنانکه سازش کردند، کجا هستند و چه دارند؟ تو برادری که یا از روی جهالت و یا از سر خیانت، جمهوری اسلامی را متهم به بحرانآفرینیهایِ هزینهآورِ غیرمعقول میکنی، خب چشمانت را باز کن و ببین اگر مقاومت و ایستادگی نباشد، ذلت و حقارت و وابستگی و بیچارگی و بیهویتی خواهد بود. تو میگویی مردم این مقاومت ۴۳ ساله را نمیخواهند، خب بگو مردم چه میخواهند؟ مردم تحقیر را میخواهند؟ وابستگی را میخواهند؟ ذلت را میخواهند؟ توسری خوردن را میخواهند؟ کور بودی! ندیدی زیر تابوت سردار فاتحشان چگونه قیام کردند؟ ندیدی عالم را مبهوت کردند آنگاه که در فراق حاج قاسم همچون مادر جوان از دست داده، نوحه میکردند؟ آن وقت این مردم خستهاند؟ خسته تویی! آنانکه از ایستادگی خسته شدهاند همان "اشباهالرجال"ی هستند که از ترس کمشدن آذوقهشان حاضرند شرفشان را به ثمن بخس بفروشند. نمیفهمند که اتفاقا سرچشمه مشکلات معیشتی و اقتصادیمان هم همین وادادگی و بیعرضگی بوده. آنوقت که رهبر انقلاب فرمود همهی اقتصاد را بند به مذاکره با بدعهدهای جنتلمن نکنید، بیعرضهها گفتند ما زبان دنیا را بلد هستیم، بگذارید کارمان را انجام دهیم، رفتند. بله رفتند و دست از پا درازتر برگشتند. به زندگی مردم گند زدند، میدانید چرا؟ چون واداده بودند، عرضهی ایستادگی نداشتند. پولها را خرج کردند، اسراف کردند، پولپاشی کردند، و خسارت محض را به مردم تحمیل کردند. حالا سؤال من این است که چه کسانی بیچارگی را به مردم تحمیل میکنند؟ وادادگان یا مجاهدان؟ بهخدا اقتصاد هم مجاهد میخواهد، سلیمانی میخواهد. سیاست هم. حاجقاسمها هرکجا باشند، آنجا را آباد میکنند. بخوان. بخوان داستان "سرباز قاسم" را، آن وقت که به دخترش نوشت:
"دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریدهشدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم."
میدانی! نه اینکه عرضه ندارند ، مثل حاج قاسم باشند، بالکل صورت مسأله را پاک میکنند. نمیتوانند بجنگند، میگویند مردم خستهاند. آری مردم خستهاند، از شماها خستهاند، بیزارند، متنفرند، حالشان از آدمهای بیخاصیتِ ورّاج بهم میخورد. از بیعرضههایی که فقط نِق میزنند بدشان میآید. از همینها بپرسید برای مردمی که سنگشان را به سینه میزنید چه کردید؟ چه دادید؟ آبرو دادید؟ پول دادید؟ خواب و خوراک دادید؟ از رفاه و خوشیتان گذشتید؟ نه والله.
پ.ن: نامه حاج قاسم به فاطمه خانم را در پیوند زیر بخوانید:
https://khl.ink/f/47306
💠استاد فخریان
🇮🇷بدون مرز
@bedonemarz
@bedonemarz