روزی که گذاشتمت توی خاک؛ نه ببخشید! روزی که خدا با دستای من تورو گذاشت تو خاک و بهت آب داد؛ یه چوب خشک و بی روح بودی با یه برگ پژمرده که به سختی بهت وصل بود! گذاشتمت جلوی آفتاب بهت آب دادم و هرروز باهات حرف زدم تا خون ریخت توی رگهات و آب دویید زیر پوستت! جون گرفتی و سبز شدی:) یادمه اولین گلی که دادی اینقدر واست ذوق کردم که یه قطره اشک از گوشه ی چشمم غلتید رو صورتم... :) یخرج الحی من المیت رو با چشمام دیدم؛ با خودم تکرار کردم: جهان قرآن مصور است و آیه ها در ان؛ به جای آن که بنشینند؛ ایستاده اند🌿 @behesht_e_khane