- بهشت‌ِکوچک¹²⁸ -
حسن‌فقط‌تونست‌یه‌جمله‌بگه
گفت‌کہ: خواسٺ‌‌بزنه رفتم‌جلوش‌و‌بگیرم خودم‌و‌انداختم‌‌جلوی‌مادر ولی‌قدم‌کوتاه‌بود دستش‌ا‌ز‌بالاے‌سرم‌ردشد...😭