#پیام_های_شما
#خاطرات_امامرضایی
با دوستام رفته بودیم اردو مشهد، قسمت تدارکات اردو بودیم و ما شبها بعد شام و جمع و جور کردن باهم میرفتیم حرم.
یکی از اون شبها، کفشم دست بقیه موند که ببرن کفشداری بدن. از قضا زد و باران گرفت، اسفند ماه بود هوا خنک بود ولی سرد نبود. بیشتر بهاری بود.
باران و پنجره فولاد و صحن انقلاب خالی و تکیه بر پنجره فولاد و...
خلاصه اولش خیلی خوب و روحانی بود ولی هر چی گذشت دیدم کسی از بچهها نمیاد😂 منم خیس خالی😂 خلاصه بدون کفش و خیس خالی راه افتادم سمت حسینیهمون. سر راه رفتم یه دمپایی گرفتم از حرم.
وقتی رسیدم گفتند یادشون رفته بود که منم باهاشونم، جالبه یکی از اون افراد دختر داییم بود😂
👇شما هم خاطراتتون از مشهد و اردوها و روزها زیبای بودن کنار امام رضا رو برامون بفرستید.
#امام_رضا
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_دختران_بهشت_ثامن_الائمه
🆔
@beheshtesamen