👈 لایق پیغمبری در اخبار است که موسی در جوانی، چوپانی می کرد. روزی، گوسفندی از او گریخت و موسی در پی او بسیار دوید.  🍂در پی او تا به شب در جستجو 🍂و آن رمه غایب شده از چشم او  تا این که گوسفند از خستگی و درماندگی، جایی ایستاد و موسی به او دست یافت. چون به گوسفند رسید، گرد از وی افشاند و بر سر و روی گوسفند دست می کشید و او را می نواخت؛ چنانکه مادری، طفل خُردش را. در آن حال که گوسفند را نوازش می کرد، می گفت: گیرم که بر من رحم نداشتی، بر خود چرا ستم کردی و این همه راه را در صحرا دویدی تا بدین جا رسیدی.  همان دم خداوند به فرشتگان خود گفت: موسی، سزاوار نبوت است و جامه رسالت بر تن او باید کرد که چنین با خلق من مهربان است و خود را برای راحتی مردم، به رنج می اندازد. 📗 ✍ رضا بابایی @behtarinkanall