سیاست و سیادت؛ داستان شگفت سلبریتی ها 🔹از اشخاص عبور کنیم و با معیار درباره مشاهیر (Celebrity ها) قضاوت کنیم. ورزشکار یا هنرمند، هنگامی است که: - پول یامفت از بیت المال نمی گیرد. - زندگی اشرافی ترتیب نمی دهد. - شهرت خود را خرج سیاست بازان نمی کند و نردبان آنها برای بالا رفتن از دیوار قدرت، یا گلادیاتور آنها برای زدن خدمتگزاران نمی شود. - نان ملت ایران را نمی خورد تا حلیم بیگانه را هم بزند. 🔹اگر کسی، این قواعد انسانی را رعایت نمی کند، و اصلا برایش مهم نیست که از کجا می آورد و چگونه خرج می کند و برای چه کسانی و چرا سواری می دهد؛ مردمی و پیشاهنگ بودن که جای خود دارد، از انسانیت ساقط است. 🔹سیاست، مقام ارجمندی است و نباید آن را به ابتذال کشید. یا نباید وارد این میدان سنگلاخ شد، و یا باید حرمت و کرامت آن را پاس داشت. فرقی هم نمی کند که کسی اصالتا خود را سیاستمدار بنامد، یا از حوزه دیگری وارد این میدان شود. 🔹آری سیاست، سیادت است؛ که پیامبر اعظم (ص) فرمود "سَیِّدُ القَومِ خادِمُهُم. سرور قوم، خدمتگزار آنهاست". خادم مردم، زندگی اشرافی ترتیب نمی دهد و بهای گزاف آن را با سواری دادن به اشراف و فریب مردم نمی پردازد. 🔹سلبریتی، می خواهد هنرمند باشد یا ورزشکار؛ فعال اقتصادی یا سیاستمدار؛ قرمز یا آبی؛ چپ یا راست؛ اصلاح طلب یا اصولگرا. اولین دوراهی مهم پیش پای او این است که آیا می خواهد و می تواند انسان باشد یا نه؟ و پاسخ این سوال (تعیین نوع و جنس سلبریتی)، به فهرست همّ و غمّ ها و اولویت های او بر می گردد: 💢« اِنَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلى غَيْرِها. اهتمام چهارپایان، شکمشان است و همت درندگان، به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». (امیرمومنان علیه السلام،خطبه 153 نهج‌البلاغه) 💢«چیست که می‌بینم از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ ... گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از او چه خواهند و با او چه کنند؟ اگر به او خوبی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیری‌اش را پایان کار». ( خطبه 175 نهج‌البلاغه) 💢«إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهًْ ًٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَهًْ ًً . منصب و قدرتی که دست توست، طعمه‌ای برای تو نیست بلکه امانتی است آویخته بر گردن تو» (نامه به اشعث بن قیس‌ والی آذربایجان، و سردسته بعدی خوارج) 💢 «اگر می‌خواستم، می‌دانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم، و بافته ابریشم را به کار برم. اما هرگز هوا بر من چیره نخواهد شد؛ شاید که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گُرده نانی بَرد، یا هرگز شکمی سیر نخورد. آیا سیر بخوابم و پیرامونم شکم‌هایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته؟ ...به این بسنده کنم که گویند امیرمومنان است و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونه‌ ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده‌اند، تا خوردنی‌های گوارا سرگرمم سازد، چون چهارپای بسته که به علف پردازد؛ در چنان حالتی، چشم علی روشن باد که بخواهد به شیوه چرندگان زندگی کند»! (نامه خطاب به عثمان بن حنیف) ✍