📚 👈 علمدار نیامد تا حالا شده منتظر آمدن کسی باشی؟ اما عزیزت، پسرت، برادرت... نیاید؟ هر چه صبر می کنی و منتظر می ایستی خبری نمی شود. نگران می شوی، بلند می شوی و می آیی داخل حیاط؛ دلت آرام نمی گیرد. می آیی در کوچه؛ دلت آرام نمی گیرد؛ چرا نیامد؟ چرا نیامد؟ دیر کرد. می آیی داخل خیابان فرعی؛ باز هم آرام نمی شوی. می روی کنار خیابان اصلی؛ هر وسیله ای که می آید و می ایستد، نگاه می کنی... . این یک حالت طبیعی است. امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام به دنبال آب رفتند؛ اما دیر کرده بودند. زن و بچه ها نتوانستند آرام بگیرند. از خیمه بیرون آمده بودند و جلو در خیمه صف کشیده بودند. منتظرند... عمو نیامد. یک وقت دیدند امام حسین علیه السلام از دور می آید؛ ولی تنها، با پای پیاده، دست به کمر، با یک وضع غیر عادی عنان اسب در دست گرفته و می آید. حضرت سکینه علیها السلام جلو رفت. پرسید: «ابتاه هل لک علم بعمی العباس؟؛ آیا از عمویم عباس خبری داری یا نه؟» فرمود: سکینه! عمویت را کشتند. من الآن از کنار بدن غرق به خون ابوالفضل می آیم. 🍂ای اهل حرم میر و علمدار نیامد 🍂سقای حرم سید و سالار نیامد 📗 ، جلد 2 ✍ محمد رحمتی شهرضا @behtarinkanall