قسمت این بود که در خانه ی ما پر بکشی ‌.. آخرین باده ز دست و دلِ رهبر بکشی ‌. آنچنان گرم در آغوشِ علی جا کردی... که محال است دگر دست ز حیدر بکشی... با چنین دشمن پستی نه مدارا نکنم ... ننگت ای دوست ! اگر دست ز خنجر بکشی.... چند ضربه فقط مانده به پاشیدنِ کفر ... نکند دست از این ضربتِ آخر بکشی... برو مالک که علیِ تو دگر تنها نیست... باید این بار ، سرِ کفر ز پیکر بکشی... خیبر دیگری در راهست خبر ای صهیون !. وقت آن شد که دمِ ضربتِ حیدر بکشی.... ✍️محمدباقر تقوی #