شقیق بلخی از عرفای قرن دوم هجری هستش میگه در سال ۱۴۹ هجری وقتی مکه مشرف شدم تو منزلگاه قادسیه که رسیدم چشمم به یه جووونی افتاد که خوشگل و چهره زیبایی داش و تو یه گوشه ای نشسته بود😍👌 و یه لباسی پوشیده بود که من با خودم گفتم احتمالا این جوون از صوفیان باشه و می خواد سربار مردم بشه😖 قسم به خدا که نمیزارم چنین اتفاقی بیفته وقتی نزدیک این جوون رفتم گویا متوجه شد و فرمود 👈 ای شقیق! اجتنبوا کثیرا من الظن، ان بعض الظن اثمـ از گمان و ظن بپرهیزید چرا که بعضی از این ظن ها گناه هستن😖