و توی خیال قبل خوابش،دستمزدش را خرج خانواده میکرد و هر چه میماند میشد برای خودش و آرزوهاش چند روزی گذشت و بالاخره یه کارواش پیدا کرد که کارگر میخواست. قول و قرارشون رو گذاشتن چند ساعتی از روز رو وسط ماشین های مدل به مدل بالا و پایین میشد.