این نحوه سلوک را «سلوک اویسی» می نامند
و شاید راز وجه تسمیه آن در سلوک پر رمز و راز اویس قرنی نهفته باشد
زیرا اویس با این که در زمان رسول گرامی اسلام - صلّی ﷲ علیه و آله - زندگی می کرد
و از اصحاب سرّ امير مؤمنان علی - علیه السلام - به شمار می رفت، ولی ظاهراً ارتباط فیزیکی با این دو کانون نورانی نداشت
و در شهر یمن با مادر پیر خود روزگار می گذرانید و خود را روز و شب وقف خدمت مادر سالخورده کرده بود
با این همه، اشراقات باطنی او از سیر نوری در آفاق این دو خورشیدِ همیشه نورانی حدّ و حصری نداشت
ولی پس از درگذش مادرش به خدمت امیرمؤمنان شتافت و به حمایت بی چون و چرا از آن حضرت همّت گماشت تا در یکی از جنگها به شرف شهادت نایل آمد.
و اگر بخواهیم مصداق کاملی در میان سالکان برای این بیت شعر پیدا کنیم:
🍃گرچه دوریم ولی با تو سخن می گوییعم🍃
🍃بـعد مـنزل نبود در سفر روحانی🍃
🔸بایستی بیشتر به سراغ مجذوبان سالکی رفت که همانند اویس، ظاهراً پیر و مرشدی ندارند
و در گوشه ای از این کره خاکی بدون آن که کسی آنان را بشناسد، به مسیر سلوکی خود ادامه می دهند
و باطناً با بر قراری ارتباطی تنگاتنگ با حضرات معصومین - علیهم السلام - چراغ فروزانی را فرا راه خود روشن می کنند که هرگز خاموشی ندارد.
معروف است که اویس قرنی برای مشاهده جمال ملکوتی رسول خدا کارش به بیتابی کشید
و از مادر پیر خود اجازه گرفت تا با سفر کوتاه آفاقی او موافقت کند
و مادر سالخورده او نیز به شرط آن که عمر سفر او از چند روز تجاوز نکند به وی اجازه داد که قدم در راه دیدار یار بگذارد.
اویس بر شتر خود سوار شد و با اشتیاقی توصیف ناپذیر عازم مدینه گردید
ولی وقتی که در مسجد مدینه جای خالی رسول خدا - صلی ﷲ علیه و آله - را مشاهده کرد
دریافت که حتی در این سفر نیز توفیق زیارت آن جناب را پیدا نخواهد کرد چرا که اگر در انتظار آمدن رسول خدا - صلی ﷲ علیه و آله - بنشیند،
نمی تواند به وعده ای که دل مادر سالخورده خود را به آن خوش کرده بود عمل کند و به موقع به شهر و دیار خود برسد،
لذا این حرمان را به جان خرید و برای رعایت حرمت وعده ای که داده بود، وتا نیز برای پرهیز از دلتنگی های مادر پیر خود، پای در رکاب کرد و عازم یمن شد.
پس از رفتن اویس، حضرت رسول اکرم - صلی ﷲ علیه و آله - برای انجام کاری به خارج از شهر مدینه رفته بودند،
به مدینه بازگشتند و همین که در مسجد حضور یافتند فرمودند:
بوی برادرم اویس را می شنوم!
و اصحاب عرضه داشتند که اویس به اشتیاق دیدار شما آمده بود ولی نتوانست در انتظار دیدار بنشیند و به ناچار به شهر خود بازگشت!
🔸از این روی در ادبیات عرفانی ما بر این دقیقه کلامی پای می فشارند که در سفرهای روحانی،
دوری راه وجود ندارد و ارتباطات روحی و معنوی برای مردان راه، کار دشواری نیست.
این خداوند کریم است که از میان هزاران سالک، دست مجذوبان سالک را می گیرد ولی در حلقه تربیت ولیّ زمانِشان می نشاند.
سیر مجذوبان سالک در مسیر سلوکی خود به سرعت برق است
و مسیری را که دیگر سالکان در مدّت زمانی چندین ساله طی می کنند،
اینان در فرصت کوتاهی از آن مراحل سلوکی دست افشان و پای کوبان عبور می کنند بی آنکه گردی بر دامن آنان بنشیند:
🍃بعد از ین نور به آفاق دهیم از دل خویش🍃
🍃که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد🍃
🔸همان گونه که سیر مجذوبان سالک، برق آسا است و به عقابی می مانند که با چشم تیز بین و بال های گسترده در فراز ابرها حرکت می کنند
و مشیِ لاک پشتی ما را می نگرند و میروند بی آنکه نازی به ما بفروشند،
سقوط آنان نیز همانند سیر سلوکی آنان برق آسا و هول انگیز است.
اگر آدمی از یک ارتفاع بسیار کوتاهی به طرف زمین سقوط کند آسیب چندانی نمی بیند
و می تواند پس از لحظاتی درنگ، به راه خود ادامه دهد
ولی اگر این سقوط از یک ارتفاع چند هزار متری باشد، روشنگری است که بر سر آدمی چه می آید و از او چه می ماند؟!
# استغنا
استغنا عبارت از « توانگری ، بی نیازی و قــطع علاقه » را گویند .
در وادی « استغنا » سالك چنان به « حـق تعالی » متكی می گـردد كه از هـمه چــيز و هـمه كس جــز آن خـداوند مهربان ، بی نياز می گردد
و خود را در كوه امن و رجا مستغنی می يابد و از هــمه مـال ، مقام و جــلوه های وسوسه انگيز زندگی به يكباره گی دل و امیدش را قطع میکند .
به عبارت دیگر "استغنا" یعنی بی نیازی یابه رسیدن نفس به حالت بدون خواستن دنیوی .
ترک اعراض دنيوي است ظاهراً و نفي اعراض اخروي و دنيوي باطنا.
ً
و تفصيل اين جمله آنست که بی نیاز حقيقي آن کسي بود که در بی نیازی خود دنيا طالب عوض نباشد بلکه فقط و فقط قصدش تقرب بر حضرت الهي بود.