در طول جهاد با توجه به عشق ومحبتی که نسبت به رهبر والا مقام حضرت ایت الله العظمی امام خمینی (ره) داشتم در تمام نامه هایی که به خانواده میفرستادم اولین سخن و درخواستشان این بود که عزیزان پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیب نرسد و خطاب به خواهرانم همیشه رعایت مسئله حجاب بود و شعار پایانی در تمام نامه هایشان
این بود که :حسین حسین شعار ماست
شهادت افتخار ماست
روایت از مادر بزرگوارشان:
مادر بزرگوارشان نقل میکنند که در طول خدمتشان هر وقت مرخصی میومدن یک رادیوی کوچیکی داشتند که اخبار جنگ را دنبال میکردن و هرگاه آهنگ عملیات میزدن فورا آماده به برگشت میشدن و ما اصرار به نرفتن میکردیم که هنوز مرخصی شما تمام نشده اما ایشان میگفتن 《در عملیات برادرانمان به ما نیاز دارند و ما باید برویم》
شهید بزرگوار همیشه نمازشان اول وقت بود و یک روز نمازشان به تاخیر نیفتاد،بجز خوبی و مهربانی از ایشان هیچ چیز ندیدیم
فوق العاده شخصیت بزرگی داشت و در مواقعی که در جنگ زخمی میشد و آسیب میدید به ما اطلاع نمیدادن و لباسهای خونی را که از جبهه میاوردن از ساکشان بیرون نمی آورد و خودش میشست که مبادا ایشان را از رفتن به جبهه منصرف کنیم
در مرخصی های اخیر به خواهر ۵ ساله ای که داشت نحوه کامل نماز خواندن را یاد داد و رفت و در بین راه به یکی از رانندگان که از خود روستا بودن با شوخ طبعی گفته بودن دارم میرم جبهه ولی هفته بعد خواهید شنید که با صدای بلند خواهند گفت
این گل پر پر از کجا آمده
شهید شده و از کربلا آمده