اما چند روز پیش که من موضوع به اجرا درآمدن قصاص قاتل را به اطلاعشان رساندم، تأکید کردم که هر کاری میخواهید بکنید الان وقتشه، منظورم این بود که تصمیمتان را الان یکسره کنید.
دیدم مادرم خیلی گریه میکند. علتش را که پرسیدم گفت: فکر مادر آن جوان (قاتل) را میکنم که او هم باید مثل ما درد فقدان عزیزش را بکشد. همان شب من به خود هادی متوسل شدم. شب به خوابم آمد.
دیدم آماده است به جایی برود. گفتم: داداش کجا میروی؟ گفت: میخوام با مادرم برویم خانهای را که دارد خراب میشود آباد کنیم.
صبح ماجرای خواب را برای مادرم تعریف کردم. گفت: تعبیرش این است که هادی راضی به قصاص قاتل نیست. در واقع خود شهید قاتلش را بخشیده بود. همان روز با مادرم رفتیم و رضایت دادیم.
تنها شرطمان این بود که ضارب باید بعد از آزادی هر سال در شب چهارشنبه سوری در همکاری با نیروی انتظامی و کارشناسان، فرهنگسازی و اطلاعرسانی انجام بدهد و خطراتی را که در آن روز متوجه جوانهاست به آنها گوشزد کند
پدر و مادر آرش شوکه شده بودند. پدرش میگفت من وقتی شنیدم بدون هیچ چشمداشتی پسرم را بخشیدید اصلاً باورم نمیشد. در پاسخش گفتم ما با حضرت زهرا (س) معامله کردیم. بروید و به اهل بیت (ع) متوسل شوید.
میخواستند به نوعی کار ما را جبران کنند که قبول نکردیم. دو بنر نوشتند که یکی را در محله ۳۰ متری جی تهران و یکی دیگر را هم در سراب نصب کردند. با این کار موافقت کردیم، چون میخواستیم مردم بدانند بیهیچ چشمداشتی از قاتل فرزند عزیزمان گذشتیم.