🍃🍃🍃•🦋•‌‌﷽•🦋•🍃🍃🍃 🦋پارت7🦋 سری تکون دادمو رفتم داخلو درو بستم. رفتم سمت روشویی و شیر ابو باز کردم نگاهم به خودم افتاد. موهام درب و داغون شده بود کاشکی شونه داشتم هم چتری هام بهم ریخته بود هم دم موهام که از شالم بیرون افتاده بودن. کش مو رو در اوردمو دوباره موهامو بستم. خوب بهتر شد چتری هام رو هم با دستم مرتب کردمو ابی به صورتم زدم. حس بهتری پیدا کردم. خوب حالا که خوشگل شدی چه فکری واسه فرار داری؟ هیچی راهی نیست باید منتظر یه موقعیت باشم. منتظر باشی؟دیوانه اگه این بخواد همین جا کارتو یکسره کنه و دفنت کنه چی؟ نمیدونم نمیدونم اههههههه. تقه ایی به در زدو گفت. _بستع دیگه بیا بیرون. باشه ایی گفتمو درو باز کردم. تو راه نگاهم به در افتاد. دویدم سمت در ولی در قفل بود. قهقه ایی سر داد و گفت. _خیال کردی میزارم به همین راحتی از دستم بری؟تو برام پول میاری خوشگله. بعدم جدی گفت _حالا برو تو اتاق تا عصبی نشدم. گفتم. _چی از جونم میخوای؟ گفت _هیچی من فقط پول میخوام و به وسیله ی تو میتونم پول داشته باشم. بعدم اومد بازمو گرفت و منو پرت کرد تو اتاق. نشستم رو تخت و زدم زیر گریه. حالا چیکار کنم ؟ هیچی بدبخت گریه کن معلوم نیست چه بلایی میخواد سرت بیاره. چندساعتی گذشت حالم داشت از درو دیوار این اتاق تاریک که حتی پنجره نداره بهم میخورد. شیطونه میگه کلمو بکوبم به دیوار بمیرم راحت شم. فکر بدی هم نیست دیوار رو به رویی رو میبینی عین گاو وحشی مستقیم با کله بری توش حله . از فکر خودم خندم گرفت. دارم دیونه میشم..... در اتاق باز شد. اومد داخل یه سینی دستش بود ناهاره حتما. گذا‌شت رو تخت. بعد رفت بیرون دوباره امد دستشم پر بود..... چندتا لباس و یه ساک گذاشت رو تخت. و گفت _ناهارتو که خوردی میری یکی از این لباسا رو میپوشی و لوازم آرایش و هرکوفتی که لازم هست اون توئه اماده شو. گفتم. _نمیخوام.چرا باید.... حرفمو قطع کرد و گفت. _چون من میگم . اینو گفت و درمو محکم بست. هوووووف. ساندویچ مرغ بود و سس و نوشابه. اخ جون. بعد خوردن ساندویچ. رفتم سراغ لباسا. واووووو لباس مجلسی بودن. یکی از یکی خفن تر. ولی خوب من که نمیدونم میخواد کجا ببرتم پس باید لباس پوشیده تری رو انتخاب کنم. لباسا رو یکی یکی نگاه کردم تا اینکه یه لباس یاسی رنگ نظرمو جلب کرد. یه لباس بلند مدل پرنسسی که یقش یکم باز بود ولی بهتر از اون لباسای دیگه بود که دکلته بودن. آستیانشم مچ دار بودن و توری بود. اگه عروسی یا تولد بچه ها بود حتما دکلته دارو میپوشیدم ولی الان نمیدونم دارم کجا میرم لباسو پوشیدم. رفتم سراغ ساک انگار همشون تازن. موهامو شونه کردمو دم اسبی بستم. چتری هامو مرتب کردم. شال یاسی رنگی هم براشتمو گذاشتم سرم موهای طلایی رنگم با اینکه بسته بودمشون تا کمرم میرسیدن. جلوشو مرتب کردم رنگ موهام از بچگی اینجور بوده ولی قبلا خیلی طلایی بود الان کمی تیره تر شده و قشنگ تر. کلا آرایش دوست نداشتم همیشه یه رژ میزدم پس اینبارم یه رژ زدم. -----🦋‌-----🍃--~•🌸•~--🍃----🦋----- ‌✍نویسنده: