✍وصال شیرازی، شاعر محبّ اهل بیت، شب خواب حضرت زهرا(س) رو دید و با وجود این که به حضرت(س) سلام کرد حضرت زهرا (س) خیلی به او اعتنا نکردند. برایش سوال بود که چرا حضرت زهرا(س) به او اعتنا نکرد و طاقت نیاورد و گفت: خانم جان! من مرثیه گوی حسین و روضه خوان پسر شما هستم. چرا به من اعتنا نکردید؟ حضرت زهرا (س) فرمودند: مگر وصال، حسن فرزند من نیست؟! چرا برای او چیزی نمی‌گویی؟! گفتم: خانم چه بگویم؟! شعری تا حالا برای امام حسن علیهم السلام نداشته ام و چه بگویم؟! حضرت زهرا (س) فرمودند: وصال! این را بگو: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد... این مصراع را حضرت زهرا(س) به وصال شیرازی گفتند و این شاعر از خواب که بیدار شد دنباله شعر را سرود و مطلع این شعر‌ از خانم حضرت زهرا(س) بود و ادامه شان این بود: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت دل را تهی زخون دل چند ساله کرد نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام عمریش روزگار همین در پیاله کرد نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش ور می‌توان ز غصه هزاران رساله کرد پ‌ن: لذا فراموش نکنیم که ما حسینی شده‌ی دست امام حسنیم و نام امام حسن(ع) باید نمک خونه‌هامون باشه تا مادرشون از ما راضی باشن💔 @bentolhoda_81