🌸داستان جالب از ازدواج امام حسن(ع)🌸 شاید علت تهمت‌ها بر علیه امام حسن (ع) جریانی باشد که به آن اشاره می کنیم: می گویند یزید بن معاویه عليه الهاويه گذرش به همسر عبدالله بن عامر هندی خورد، چون آن زن از زیبائی زیادی برخوردار بود، محبتش به قلب یزید می نشیند، یکدل نه صد دل عاشق این زن شوهردار می شود. نزد معاويه عليه الهاویه می آید، عشق و ارادت خود را نسبت به آن زن شوهردار ابراز می کند و از پدرش مصرانه می خواهد که به هر قیمتی شده این زن را به او برساند. معاویه عليه الهاويه در صدد توطئه ای می شود، شوهر آن زن را به شام دعوت می کند و با یک سیاست به تمام معنی وارد می شود و رو به عبدالله ابن عامر می کند و می گوید: ای عبدالله قصد دارم حکومت بصره را به تو واگذار کنم، اما هرچه فکر می کنم می بینم که عیال اگر نداشتی دخترم رمله را به ازدواج تو در می آوردم و حکومت بصره را هم به تو می دادم. عبدالله دستپاچه شد و گفت: ای معاویه من زنم را طلاق می دهم مشکلی نیست! زنش را طلاق می دهد، طلاق نامه را به معاويه نشان می‌دهد، معاویه هم قباله را از او می گیرد و منتظر می شود تا عده زن تمام شود، بعد به نحوی طلاق نامه را به ابوهریره می رساند، و به او می نویسد: ای ابوهریره برو نزد هند و برای یزید از او خواستگاری کن. ابوهریره طلاق نامه را بر می دارد و روانه خانه آن زن می شود، در بین راه به امام حسن (ع) برخورد می کند، حضرت از او می پرسد: ابوهریره به کجا می روی! او در جواب می گوید: به خانه هند چون عبدالله او را طلاق داده این هم طلاق نامه می روم او را برای یزید خواستگاری کنم. @bentolhodahasanabad حضرت که چنین دید و از توطئه معاویه و یزید عليه اللعنة خبر داشت به ابوهریره فرمود: حالا که نزد او می روی از جانب من هم به او بگو که حسن (ع) هم از تو برای خود خواستگاری می کند! هند مختار است هر کسی را انتخاب کند و با او ازدواج خواهد کرد، ضرری که برای تو ندارد. ابو هریره نزد هند رفت! ابتداء گفت: من از جانب یزید بن معاویه عليه الهاويه آمده ام تا تو را برای او خواستگاری کنم! ضمنا از جانب امام حسن (ع) هم آمدم که برای آن حضرت از تو خواستگاری کنم. هند گفت: ای ابوهریره تو چه صلاح می بینی؟ و کدام یک را پیشنهاد می کنی؟ ابو هريره گفت: من حضرت مجتبی (ع) را به تو پیشنهاد می کنم، او فرزند پیامبر خدا(ص) است. هند هم پیشنهاد ابوهریره را پذیرفت. بعد از ازدواج هند به خانه امام حسن (ع) آورده شد. زمانی که خبر به معاویه عليه الهاويه رسید، آتش گرفت، از یزید دیگر نگو به خود می پیچید، مثل اینکه مرض خورهج گرفته باشد. عبدالله که چند ماهی مهمان معاویه بود و در سر خود حکومت بصره و دختر معاویه رمله را می پروراند یک باره اوضاع عوض شد و بخت این بدبخت برگشت، او را از دارالحکومه معاویه بیرون انداختند و مجبور شد که به مدینه برگردد. در ابتداء ورود به امام حسن (ع) برخورد نمود، امام پرسید: عبدالله چه خبر؟ عبدالله سر به زیر انداخت عرق شرم از سر و صورتش می ریخت؟ امام (ع) فرمود: ای عبدالله، من از توطئه معاویه و یزید باخبر بودم و می دانستم که آنها چه قصدی دارند و در صدد این هستند که همسرت را از چنگت در آورند، به خاطر این بود که من هم به همسرت پیشنهاد ازدواج دادم تا او را برای تو نگهداری کنم او در خانه من نگهداری شده تا به تو برگردانده شود. عبدالله وقتی فهمید، قضیه از چه قرار است بسیار خوشحال شد و از امام حسن (ع) تشکر و قدردانی کرد. اما معاویه و یزید وقتی در این کار ناکام شدند، در صدد توطئه بر آمدند، و این خبر را در بوق کرده و بر علیه امام سم پاشی نمودند. کسانی را اجیر کردند تا به مردم بگویند که: امام حسن (ع) زن می گیرد، طلاق می دهد، معاویه در این توطئه از هیچ کاری چشم پوشی نکرد تا بتواند سیمای امام حسن (ع) را در نزد مردم و شیعیان خدشه دار کند، حديثها در این باره جعل کردند، تاریخ نویسان هم خصوصا که با اهل بیت پیامبر (ص) سر جنگ داشتند، دامن زدند، تا بتوانند ارادت مردم را نسبت به امام (ع) کم کرده و آهسته آنان را از صحنه زندگی مردم کنار بزنند، اما زهی خیال باطل، که خورشید همیشه پشت ابر پنهان نخواهد ماند. 🌸کریم یعنی همین... آبرویت را هم ببخشی! [منتخب التواریخ، باب4، ص167] کانال شهید ابراهیم هادی 💝 @bentolhodahasanabad