✍️ سهلانگاری
▫️مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست.
سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهلانگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت.
گفتم: خوابیده.
بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن.
فقط گوش داد.
آروم آروم چشمهاش خیس شد و لبش رو گاز گرفت.
بعد گفت: تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها میذارم. منو ببخش.
من که اصلاً تصورِ همچین برخوردی رو نداشتم. از خجالت خیسِ عرق شدم.
#با_شهدا
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#با_خانواده
#رسم_زندگی
✨✨✨به رنگ بندگی✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/963706928Cddffbe9357