اسحـاق بن محمـد بن صـباح امیـر کـوفه بـود. زوجه او دختری به دنیا آورد. امـیر از ایـن جهت بسیار محزون و غمگین شد و از غذا و آب خوردن خودداری نمود وقتی بهلـول ایـن مـطلب را شنیـد به نزد وی رفت و گفت: ای امیـر این همه واندوه برای چیست؟امیر جواب داد من آرزوی اولادی ذکور را داشتـم ، متاسفانه زوجه ام دختری آورده است بهلول جواب داد آیا خوش داشتی که به جای ایـن دختـر زیبـا و صحیـح و سـالم، خداوند پسری دیوانه مثل من به تو عطا میکرد ؟امیر بی‌اختیار خنده اش گرفت و را به جـای آورد و طعام و آب خـواست و اجـازه داد تا مـردم بـرای تبریک و تهنیت به نزد او بیایند. 🍃🌸 . .: . .: http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24