هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
کم کم دم غروب، حرم غرق شور شد صدها ملک ز سردرِ آن، در عبور شد یک "خانواده" آمد و خندان سلام داد صحن از نگاه عاشقشان در سرور شد "آغوش امن مادر" و "آرامش حرم" آسوده شد خیال پدر، رفت و دور شد پستی رسید وقت دعا در حریم امن در پیش بی‌دفاع، شجاع و جسور شد "زن" می‌فشرد "زندگی"اش را به سینه‌اش "آزادی" از نگاه عدو، لخت و عور شد با خون نشست بال شهادت به شانه‌‌اش آغوش، گرم و گرم! شبیه تنور شد وقتی گلوی نازک کودک شکسته شد صد تکه مثل تُنگ ظریف بلور شد شیر از کناره‌های لبش می‌چکید که چادر نماز، غرق به خون، غرق نور شد 😭😭😭😭😭😭😭